«اســرار روزه»
حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمودند: رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: روزه سپر است، یعنی پرده ایست که آفت های دنیا و شکنجه های آخرت را از انسان دور می سازد.
هنگامیکه روزه می گیری، نیتت این باشد که از شهوات خودداری نمائی و از پیروی شیطان قطع علاقه کنی و خود را مانند بیماری بدانی که اشتهای به طعام و شراب ندارد، و همواره از خدا درخواست کن تا تو را از بیماری گناهان، شفا کرامت نماید و تا ممکن است کدورات باطنی و غفلت و تیرگی های نهانی را که از اخلاص تو جلوگیری می کنند، از خود دور ساز.
رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: خدای منان فرموده:
روزه از آن من و من پاداش آنم.
** چو گفت الصـوم لی ذات خدائی **
** مجو از روزه در راهش جدائی **
** ز هـر حرف بشارت ده سراسر **
** بـوَد حـرف أنـا اجـزی، نکـوتـر **
ــ روزه مـاده هـای نـفسـانی را می مـیرانـد.
ــ زاری و خشوع را در انسان بیدار مینماید.
ــ ریـسمان الـتجاء به خدا را استوار میدارد.
ــ روح شـکـر نـعـمـت هـا و احـسـان به فـقر.
ــ درخـت شهـوت را از پا درمی آورد.
ــ جوارح و اعضاء را طاهر می نماید.
ــ ظـاهر و باطـن را معمور می دارد.
ــ حساب قیامت را تخفیف می دهد.
ــ دل را مـصـفـا می سازد.
ــ غم و اندوه را زائل میکند.
ــ بر حـسـنـات مـی افـزاید.
منبع: حقایق در اخلاق و سیر و سلوک، ج۲، ص۵۲۹
روزهاي كه به درد نميخورد!!
عن فاطمه الزهرا سلام الله عليها
مَا يَصنَعُ الصَائِمُ بصِيامِهِ اِذا لَم يَصِن لِسانَهُ وَ سَمعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.
حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
روزهدارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده، روزهاش به چه كارش خواهد آمد.
وقتي مامان تو رو ميبره مهد كودك حسابي گريه زاري كن! بد نيست يكم وجدان درد بگيره!
وقتي مامان بهت غذا ميده تف كن! وقتي بابا ميده بخور و لبخند بزن!
علم ثابت كرده اگه غذا رو بمالي به صورتت خوشمزه تر ميشه!
جغجغتو بنداز زمين ... ببين مامان چن بار خم ميشه؟! اگه ده بار كمتر بود جيغ بكش كه لاغر تر و خوشكل تر بشه!
وقتي مامان انگشتشو ميكنه تو دهنت تا ببينه دندون در آوردي يا نه گازش بگير تا بفهمه دندون درآوردي!
تو تخت خودت نخواب ... تخت مامان اينا يك حالي ميده!
ياد بگير در توالت رو از تو قفل كني و جيغ بكشي!
وقتي مامان ميپرسه چيكار ميكني هميشه بگو هيچي مامان جونم!
زمستونا وقتي مامان لباساتو تنت كرد بگو ماماااااااااااااااااان ... جيش!
نذار سرتو شيره بمالن! غذاي مامان بابا خوشمزه تره!
يادت نره آدم قبل از اينكه قاشق چنگال داشته باشه انگشت داره!
حرفي رو كه مامان ميگه بي تربيتي هست رو هميشه يادت بمونه تا بعد ازش استفاده كني!
ميخواي همه بخندن؟! به مامان بگو ميترسي تنهايي سوار سرسره شي!
ميدوني يكي از كارايي كه مامان خيلي دوس داره چيه؟! لباس شستن!
هميشه دو دقيقه قبل از رسيدن به مقصد بخواب!
هر وقت دكتر بهت گفت درد نداره وقت جيغ زدنه!
مژده ده
ده مژده كه از عالم بالا خبر آمد | كز جيب افق كوكب اقبال برآمد |
شب بار سفر بست و همايون سحر آمد | نازل ز سماء آيه فتح و ظفر آمد |
بر منتظرين مژده بده منتظر آمد | از مهد بقا مهدى ثانى عشر آمد |
كو حجت حق حامى دين ماء معين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
امشب ز كَرَم حق گُهرى داد به نرجس | وز برج ولايت قمرى داد به نرجس |
در قدر و شرف تاج سرى داد به نرجس | از صلب حسن برگ و بَرى داد به نرجس |
خوش باش كه حق بال و پرى داد به نرجس | برخيز كه زيبا پسرى داد به نرجس |
كز شرم رخش شمس و قمر خانه نشين است | چون خُلد برين از قدمش روى زمين است |
تا جلوه نما دلبر جانانه ما شد | آكنده دل از نعره مستانه ما شد |
تا نور رخش رونق كاشانه ما شد | ديوانه مهدى دل ديوانه ما شد |
كو فخر بشر حامى قرآن مبين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
او آمده از پادشهان تاج بگيرد | تاج از سر كيخسرو و ليلاج بگيرد |
با تير دل خصم خود آماج بگيرد | با عدل و عدالت ره تاراج بگيرد |
قنداقه او جاى به معراج بگيرد | دست من دلخسته محتاج بگيرد |
كو خلق جهان را به خدا يار و معين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
در پانزده ماه گرانمايه شعبان | آمد به جهان جان جهان خسرو خوبان |
شد ماه ز انوار رخش سر به گريبان | وز مقدم او نعمت حق گشت فراوان |
شاهى كه خدا حجت خود خوانده به قرآن | از دامن نرجس شده چون ماه نمايان |
خشنود دل فاطمه در خلد برين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
او آمده از بهر نجات بشريّت | از ورطه كبر و حسد و بخل و منيّت |
يكسان بكند مشربه شاه و رعيّت | نابود كند منكر حكم احديّت |
پاينده كند پرچم سرخ علوييّت | جاويد شود دين خدا تا ابديّت |
كو مظهر فتح و ظفر و نهضت دين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
عالم ز قيامش به خدا قايمه گيرد | با آمدنش ظلم و ستم خاتمه گيرد |
از راه كَرَم آيد و دست همه گيرد | وز نهضت او رحمت حق واسعه گيرد |
اَكناف جهان ز آمدنش همهمه گيرد | او آمده تا داد دل فاطمه گيرد |
كو زاده زهرا پسر حبل متين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
اى يوسف زهرا پسر شاه ولايت | اى آن كه ز موى تو كند شام حكايت |
بر ما نظرى كن ز ره لطف و عنايت | تو شاه شهانى و شهانند گدايت |
«ژوليده» زند صبح و مسا دم ز ولايت | تو جان جهانى و جهانى به فدايت |
باز آى كه دل با غم و اندوه قرين است | چون خلد برين از قدمش روى زمين است |
" ژوليده نيشابورى"
خسرو پاك
زد قدم خسرو پاك اختر فرخنده خصال
ماه شعبان و خرد مات از آن حسن و جمال
حجة بن الحسن و قائم حىّ متعال
جان هر عاقل و هر عارف و هر فرزانه
پُر توش جانب صحرا كشدم از خانه
واله چهره او خازن جنات عدن
محو او حور به فردوس از آن وجه حسن
خضر گمگشته آن لعل لب و دُرّ دهن
سبزه آنسان كه نه در باغ نه بستان نه چمن
عقل يغما كند و حالت ما ديوانه
شد بياض رخ او معنى والشمس و ضحى
مشعلى از رخ زيبنده او بدر دُجى
چون على نفس پيمبر به بشر نور هدى
آيت معظم بى عيب «فروزان خدا»
بت شكن هادى كل محو كن بتخانه
شهپر روح قدس زير قدومش چو سرير
عرشيان بنده او بر همگان اوست امير
ماسوا بر درش از عشق غزالان اسير
گردن از طرّه او بسته و پاها زنجير
غيبتش كرد سراى دل ما غمخانه
كرده حق دفتر ارشاد به مهرش مختوم
بحر مواج و همه علم به پيشش معلوم
ملجأ غمزدگان است و پناه مظلومان
سايلان را نكند از در لطفش محروم
همگى مستحق جرعهاى از پيمانه
باب رحمت بود و يوسف كنعان وجود
او شده واسطه فيض به هر بود و نبود
همه ذرات طفيلند به آن مخزن جود
بىولايش نبود در دو جهان بهره و سود
اى همه ريزه خور سفره او شاهانه
خبرى هست كه هر صبح و مساء ناله كند
لؤلؤ اشك چو سيماب به رخساره كند
همه در سوز و گداز است مگر چاره كند
باغ ايمان خزان را چو گل و لاله كند
او بود شمع كه پر سوزد از او پروانه
اى به قربان هر آن جان كه گرفتارش شد
هستِ خود داد به تاراج و خريدارش شد
جان به لب مىگيرد از شوق كه بيمارش شد
غرقه در جذب فنا گشت كه دلدارش شد
حبّذا آن كه رها كرد هر آن افسانه
بارالها تويى آگه ز بلاهاى عظيم
به حق حضرت ختمى و به قرآن كريم
به دل سوخته و خسته نالان يتيم
برسان حجة خود لطف تو بر ما است عميم
حفظ كن كشور و ما از خطر بيگانه
گرچه ما روى سياهيم و گرفتار هوس
همه محكوم به جرميم و هراسان ز عسس
ليك شد دست به درگاه تو تا هست نفس
سينه تنگ آمده فرياد از اين بند و قفس
روشن از نور جمالش بنما كاشانه
مرغ فكرت ز تجلى رُخش سوزد بال
مىشود ناطقه از مدح و ثناش الكن و لال
تشنه «مينويى» از آن چشمه جانبخش زلال
برسان دست تمناش به دامان وصال
طائر عمر من افسرده شد اندر لاله
" مينويى"
تمنا کنم ترا
کي رفتهاي ز دل که تمنا کنم ترا | کي بودهاي نهفته که پيدا کنم ترا |
غيبت نکردهاي که شوم طالب حضور | پنهان نگشتهاي که هويدا کنم ترا |
با صد هزار جلوه برون آمدي که من | با صد هزار ديده تماشا کنم ترا |
بالاي خود در آينه چشم من ببين | تا با خبر ز عالم بالا کنم ترا |
خواهم شبي نقاب ز رويت برافکنم | خورشيد کعبه، ماه کليسا کنم ترا |
چشمم به صد مجاهده آئينه ساز شد | تا من به يک مشاهده شيدا کنم ترا |
مستانه کاش در حرم و دير بگذري | تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم ترا |
زيبا شود به کار گه عشق کار من | هر گه نظر به صورت زيبا کنم ترا |
رسواي عالمي شدم از شور عاشقي | ترسم خدا نخواسته رسوا کنم ترا |
"فروغي بسطامي"
به تمناي وصال
تا کي به تمناي وصال تو يگانه | اشکم شود، از هر مژه چون سيل روانه |
خواهد به سر آيد، شب هجران تو يا نه؟ | اي تير غمت را دل عشاق نشانه |
جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه | رفتم به در صومعهي عابد و زاهد |
ديدم همه را پيش رخت، راکع و ساجد | در ميکده، رهبانم و در صومعه، عابد |
گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد | يعني که تو را ميطلبم خانه به خانه |
روزي که برفتند حريفان پي هر کار | زاهد سوي مسجد شد و من جانب خمار |
من يار طلب کردم و او جلوهگه يار | حاجي به ره کعبه و من طالب ديدار |
او خانه همي جويد و من صاحب خانه | هر در که زنم، صاحب آن خانه تويي تو |
هر جا که روم، پرتو کاشانه تويي تو | در ميکده و دير که جانانه تويي تو |
مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو | مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه |
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان ديد | پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد |
عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد | يعني همه جا عکس رخ يار توان ديد |
ديوانه منم، من که روم خانه به خانه | عاقل، به قوانين خرد، راه تو پويد |
ديوانه، برون از همه، آيين تو جويد | تا غنچهي بشکفتهي اين باغ که بويد |
هر کس به زباني، صفت حمد تو گويد | بلبل به غزلخواني و قُمري به ترانه |
بيچاره بهايي که دلش زار غم توست | هر چند که عاصي است، زخيل خدم توست |
اميد وي از عاطفت دم به دم توست | تقصير خيالي به اميد کرم توست |
يعني که گنه را به از اين نيست بهانه |
«... مهدی (عج) ادامه حسین (ع) است و انتظار ادامه عاشوار و بر آمده از آن؛ یکی رمز حیات شیعه است و دیگری رمز بقای آن.
فرهنگ عاشورا، دست مایه اساسی و مایه شکوفایی و بالندگی منتظران مهدی (عج) در عصر انتظار است.
پیوند عاشورا و انتظار و حسین و مهدی (عج) پیوند والد و ماولد است.
انتظار ادامه عاشورا، غدیر و بعثت است و ظهور روز فرج و مخرج حسین و ثمره خون اوکه در شریان تاریخ به جوش آمده است.
برای ما دورماندگان از صحنه عشورا، یک راه بیشتر نمانده و آن ثبت نام در کلاس انتظار و در آمدن در خیل منتظران است که در حقیقت انتظار، همان خیمه حسین (ع) است.»
امام حسین علیه السلام: «دنيا به پايان نخواهد رسيد تا وقتى كه خداوند مردى را از دودمان من مبعوث فرمايد و كيفر شما را بدهد»
پی نوشت: کتاب عاشورا و انتظار - اثبات الهداة ، ج 3، ص 505، ح 309 به نقل از شيخ طوسى، كتاب الغيبة
«التماس دعا»
«به امید ظهور»
«اللهم عجل لوليک الفرج»
مچ درد هنگام کار با موس
آشنايي با ماوس پدهاي ارگونوميك
اگر محل قرارگيري ماوس، گوي چرخان، قلم نوري يا ساير دستگاههاي ورود اطلاعات، خيلي دورتر از جاي اصلي کاربر، خيلي پايين يا بالا يا حتي خيلي متمايل به يک سمت باشد، موجب بروز ناراحتي در شانه، آرنج، ساعد و مچ دست مي شود.
هرگز نبايد مچ دست به سمت بالا خم شده باشد. اطمينان حاصل کنيد که محل نشستن شما اندکي بالاتر از ميز کارتان است تا ميز، کمي پايين تر از ارتفاع آرنج تان قرار بگيرد. اين حالت باعث مي شود تا دست شما به راحتي و در حالت طبيعي روي ماوس قرار داشته باشد.
براي کار کردن با ماوس، لازم است سطح زير آن کاملاً پايدار و بدون حرکت باشد.
اگر در کارتان از گوي چرخان (trackball) استفاده مي کنيد، در واقع داريد از گروههاي مختلف عضلات و تاندونهاي خود کار مي کشيد (بيش از حد آنچه براي کار کردن با يک ماوس مورد نياز است). البته طراحي برخي از گويهاي چرخان مي تواند باعث ناراحتي و حتي آسيب احتمالي به نواحي اطراف انگشت شست شود، چون عمدتاً انگشت شست است که براي مانور دادن با گوي چرخان، کشيده مي شود.
معمولاً كساني كه با كامپيوتر كار مي كنند، از ناحيه ي مچ دست دچار درد و ناراحتي مي شوند. علت اين ناراحتي انحراف مچ دست و به هم خوردن حالت طبيعي آن در هنگام استفاده از ماوس است.
وقتي مچ دست خم مي شود، فشار زيادي به "عصب مديان" يا "عصب پنجم" دست (از وسط مچ عبور مي كند تا به انگشتان برسد) كه در كانال مچ دست (كانال كارپال) قرار دارد، وارد مي شود. كانال كارپال، تشكيلات كانال مانند كوچكي در ناحيه ي مچ دست است كه توسط هشت استخوان مچ و رباطهاي كارپال محصور شده است.
زردپي كه وظيفه ي خم كردن انگشتان را به عهده دارند و نيز عصب مياني، از ميان اين كانال، از ساعد تا كف دست مي گذرد. اگر فشارها به مچ دست ادامه يابد، ممكن است، اين عصب دچار التهاب شديد شده و درد، گزگز و سوزش در ناحيه ي توزيع عصب پنجم در مچ دست احساس شود(تصوير بالا).
اين حالت پس از مدت زماني مي تواند به بيماري با نام "نشانگان تونل كارپال" منجر شود. سوزش دردناك انگشتان شست، نشانه و مياني دست، مشكل در حركت دادن انگشتان و از دست دادن چنگش قوي مانند در دست نگه داشتن اشياء، نشانههايي از اين بيماري است. يكي از راههاي بسيار مؤثر در جلوگيري از اين آسيب، استفاده از «ماوس پدهاي ارگونومي» است(تصوير بالا).
اين موس پدها با داشتن بالشتك باعث جلوگيري از انحراف مچ دست شده و در نتيجه فشار كمي به"عصب مديان" وارد خواهد شد.
فرزانه فولادبند